با سلام دوباره خدمت دوستان عزیز بازدید کننده و دبیران عزیز دین و زندگی

به دلیل استقبال شدید شما دوستان از ویلاگ و در خواست های مکرر شما

دوستان برای ادامه این مطالب از شما درخواست می کنیم اگر مایل

به همکاری هستید مطالب مفید خود را از جمله پاسخ اندیشه و تحقیق

سوالات مهم درس ها سوالات امتحانی و ...... را برای ما ارسال نمایید در

صورت همکاری لطفا برای کلمه همکاری کلیک نمایید.

با تشکر مدیریت وبلاگ

همکاری با وبلاگ

بیا

ای برگ گمشده آرزوها

ای سراپرده ی خوبی ها

و ای تنگ زلال زندگی

در کوچه سار زمان

به دنبالت هستم

 ای سرچشمه ی تمام چشمه های بی انتها

ای مامن عشق های سر به فلک کشیده

ای مولای ما

به سویت پر می کشم

و با تو نفس می شم

ای طنین لحظه های ناب

ای شعر نوی من

شاید این دست نیاز

با شعر بی قافیه ام

سر گذشت بودنت را بر صفحه ی زمان

با قلم عشق می نگارند

و شاید من در این همه نور

در تاریکی خود بی نور شده ام

بیا و مرا ببر

تا انتهای مهربانیت

تا فراز قله های دوستی

تا اوج بی نتهای کهکشان بودنت

بیا و از ظهورت رونمایی کن

بیا و پرده ها را از هم بدران ای یوسف کنعان

ای که با کاروان ظهور

ما را از چاه ظلمت می رهانی

بیا سخت دلتنگ دیدارت هستم

و ((باران)) چه آهنگین می نوازی

گوش عشّاق عشق را....

به سرا پرده ی ظهور.

احسان افتخاری (باران)

در درون نگاه خود گم می شوم نگاهی از جنس آیینه های نشکن ظهور و تو را می جویم ای بهترین واژه ی مهربانی بیا ، بیا و این فاصله را بردار فاصله ای که هزاران سال بین  من و توست بیا و این دنیای تاریک را با عشق رنگ آمیزی کن بیا که امروز از هر لحظه به تو نیازمند ترم و تو این را می دانی ، هرچه زودتر بیا و از ظهورت رو نمایی کن و پرده ی غفلت را از پیش چشمانمان کنار بزن بیا تا دل های خسته مان عطر حضورت را حس کنند و گرمای وجودت دست نوازش بر سرمان بکشد بیا تا به همه بفهمانی که من تو را دارم و تو همه چیز را ، بیا به دل نوشته های من پر پرواز بده که اگر نیایی تمام چیز هایی که بر آب نوشتم نابود می شود و این حضور توست که نوشتن بر آب زلال زندگی را میسر می سازد و ترنم عشق را در دل هایمان می نشاند.

بیا.........................

(احسان افتخاری زاده)