loading...
***دهکده ی داستان***
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
تنهایی 0 76 delshekasteh
سارا طاهری بازدید : 561 چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 نظرات (0)


یک روز معلمی به شاگردان خود گفت که هر کدوم یک کیسه پلاستیکی برداشته و

درون اون به تعداد آدم هایی که از اون ها متنفرند ، سیب زمینی ریخته و با خودشون

به مدرسه بیاورند.


فردای اون روز هر کدام از بچه ها با کیسه های پلاستیکی آمده بودند. در کیسه

بعضی ها 2 تا، بعضی ها 3 تا، و بعضی ها حتی تا 5 و 6 عدد سیب زمینی بود!


معلم به بچه ها گفت: از امروز تا یک هفته، هر کجا که می روید باید کیسه های

پلاستیکی سیب زمینی را هم با خودتون ببرید!


روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع به شکایت از بوی بد

سیب زمینی های گندیده کردند. به علاوه، کسانی که سیب زمینی های بیشتری

به همراه داشتند از حمل اونها خسته شده بودند.


بالاخره پس از گذشت یک هفته ، معلم از بچه ها پرسید: از اینکه یک هفته

سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟ بچه ها از اینکه

مجبور بودند، سیب زمینی های بدبو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند،

شکایت داشتند و ناراحت بودند.


آنگاه معلم، منظور اصلی خود را از این کار، چنین توضیح داد:


این درست شبیه زمانی است که شما کینه آدم هایی را که دوستشان ندارید،

در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت، قلب

شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا به همراه خود حمل می کنید.


حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل

کنید، چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
من به آمار زمین مشکوکم اگر این سطح پر از آدمهاست پس چرا این همه دلها تنهاست.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • فروشگاه ایترنتی

    آمار سایت
  • کل مطالب : 75
  • کل نظرات : 43
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 80
  • باردید دیروز : 305
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 80
  • بازدید ماه : 1,155
  • بازدید سال : 12,482
  • بازدید کلی : 209,626