loading...
***دهکده ی داستان***
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
تنهایی 0 76 delshekasteh
سارا طاهری بازدید : 547 چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 نظرات (1)


پسر به سفری دور رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند ...


مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش


نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا


رهگذری گرسنه که از آن جا می گذشت نان را بردارد. هر روز مردی گوژپشت از آنجا


می گذشت و نان را بر می داشت و به جای آن که از او تشکر کند می گفت:


هر کار پلیدی که انجام دهید با شما می ماند و هر کار نیکی که بکنید به شما باز

می گردد !!!


این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژپشت ناراحت و

رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را

به زبان می آورد. نمی دانم منظورش چیست؟


یک روز که زن از گفته های مرد گوژپشت کاملا به تنگ آمده بود ، تصمیم گرفت از

شر او خلاص شود. بنابراین نان او را زهر آلود کرد و آن را با دست های لرزان پشت

پنجره گذاشت ، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم؟ ....


بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژپشت پخت.

مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه

خود رفت.


آن شب در خانه پیرزن به صدا در آمد. وقتی که زن در را باز کرد ، فرزندش را دید که

نحیف و خمیده با لباس هایی پاره پشت در ایستاده بود .

او گرسنه ، تشنه و خسته بود ، در حالی که به مادرش نگاه می کرد ، گفت :

مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند

فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم.

ناگهان رهگذری گوژپشت را دیدم که به سراغم آمد. از او لقمه ای غذا خواستم و او

یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز می خورم ، امروز آن

را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری.

وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر

آلودی برای مرد گوژپشت پخته بود و اگر به ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان

دیگری برای او نپخته بود ، فرزندش نان زهر آلود را می خورد.

به این ترتیب بود که زن معنای سخنان روزانه مرد گوژپشت را دریافت : هر کار پلیدی

که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به خود ما باز

می گردد.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
من به آمار زمین مشکوکم اگر این سطح پر از آدمهاست پس چرا این همه دلها تنهاست.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • فروشگاه ایترنتی

    آمار سایت
  • کل مطالب : 75
  • کل نظرات : 43
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 50
  • باردید دیروز : 305
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 50
  • بازدید ماه : 1,125
  • بازدید سال : 12,452
  • بازدید کلی : 209,596